Sunday 29 December 2013



فصل   1
1  در ابتدا، خدا آسمانها و زمین‌ را آفرید.
2  وزمین‌ تهی‌ و بایر بود و تاریكی‌ بر روی‌ لجه‌ و روح‌ خدا سطح‌ آبها را فرو گرفت‌.
3  و خدا گفت‌: «روشنایی‌ بشود.» و روشنایی‌ شد.
4  و خدا روشنایی‌ را دید كه‌ نیكوست‌ و خدا روشنایی‌ را از تاریكی‌ جدا ساخت‌.
5  و خدا روشنایی‌ را روز نامید و تاریكی‌ را شب‌ نامید. و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزی‌ اول‌.
6  و خدا گفت‌: «فلكی‌ باشد در میان‌ آبها و آبها را از آبها جدا كند.»
7  و خدا فلك‌ را بساخت‌ و آبهای‌ زیر فلك‌ را از آبهای‌ بالای‌ فلك‌ جدا كرد. و چنین‌ شد.
8  و خدا فلك‌ را آسمان‌ نامید. و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزی‌ دوم‌.
9  و خدا گفت‌: «آبهای‌ زیر آسمان‌ در یكجا جمع‌ شود و خشكی‌ ظاهر گردد.» و چنین‌ شد.
10  و خدا خشكی‌ را زمین‌ نامید و اجتماع‌ آبها را دریا نامید. و خدا دید كه‌ نیكوست‌.
11  و خدا گفت‌: «زمین‌ نباتات‌ برویاند، علفی‌ كه‌ تخم‌ بیاورد و درخت‌ میوه‌ای‌ كه‌ موافق‌ جنس‌ خود میوه‌ آورد كه‌ تخمش‌ در آن‌ باشد، بر روی‌ زمین‌.» و چنین‌ شد.
12  و زمین‌ نباتات‌ را رویانید، علفی‌ كه‌ موافق‌ جنس‌ خود تخم‌ آورد و درخت‌ میوه‌داری‌ كه‌ تخمش‌ در آن‌، موافق‌ جنس‌ خود باشد. و خدا دید كه‌ نیكوست‌.
13  و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزی‌ سوم‌.
14  و خدا گفت‌: «نیرها در فلك‌ آسمان‌ باشند تا روز را از شب‌ جدا كنند و برای‌ آیات‌ و زمانها و روزها و سالها باشند.
15  و نیرها در فلك‌ آسمان‌ باشند تا بر زمین‌ روشنایی‌ دهند.» و چنین‌ شد.
16  و خدا دو نیر بزرگ‌ ساخت‌، نیر اعظم‌ را برای‌ سلطنت‌ روز و نیر اصغر را برای‌ سلطنت‌ شب‌، و ستارگان‌ را.
17  و خدا آنها را در فلك‌ آسمان‌ گذاشت‌ تا بر زمین‌ روشنایی‌ دهند،
18  و تا سلطنت‌ نمایند بر روز و بر شب‌، و روشنایی‌ را از تاریكی‌ جدا كنند. و خدا دید كه‌ نیكوست‌.
19  و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزی‌ چهارم‌.
20  و خدا گفت‌: «آبها به‌ انبوه‌ جانوران‌ پر شود و پرندگان‌ بالای‌ زمین‌ بر روی‌ فلك‌ آسمان‌ پرواز كنند.»
21  پس‌ خدا نهنگان‌ بزرگ‌ آفرید و همۀ جانداران‌ خزنده‌ را، كه‌ آبها از آنها موافق‌ اجناس‌ آنها پر شد، و همۀ پرندگان‌ بالدار را به‌ اجناس‌ آنها. و خدا دید كه‌ نیكوست‌.
22  و خدا آنها را بركت‌ داده‌، گفت‌: «بارور و كثیر شوید و آبهای‌ دریا را پر سازید، و پرندگان‌ در زمین‌ كثیر بشوند.»
23  و شام‌ بود و صبح‌ بود، روزی‌ پنجم‌.
24  و خدا گفت‌: «زمین‌، جانوران‌ را موافق‌ اجناس‌ آنها بیرون‌ آورد، بهایم‌ و حشرات‌ و حیوانات‌ زمین‌ به‌ اجناس‌ آنها.» و چنین‌ شد.
25  پس‌ خدا حیوانات‌ زمین‌ را به‌ اجناس‌ آنها بساخت‌ و بهایم‌ را به‌ اجناس‌ آنها و همۀ حشرات‌ زمین‌ را به‌ اجناس‌ آنها. و خدا دید كه‌ نیكوست‌.
26  و خدا گفت‌»: آدم‌ را بصورت‌ ما و موافق‌ شبیه‌ ما بسازیم‌ تا بر ماهیان‌ دریا و پرندگان‌ آسمان‌ و بهایم‌ و بر تمامی‌ زمین‌ و همۀ حشراتی‌ كه‌ بر زمین‌ می‌خزند، حكومت‌ نماید. «
27  پس‌ خدا آدم‌ را بصورت‌ خود آفرید. او را بصورت‌ خدا آفرید. ایشان‌ را نر و ماده‌ آفرید.
28  و خدا ایشان‌ را بركت‌ داد و خدا بدیشان‌ گفت‌: «بارور و كثیر شوید و زمین‌ را پر سازید و در آن‌ تسلط‌ نمایید، و بر ماهیان‌ دریا و پرندگان‌ آسمان‌ و همۀ حیواناتی‌ كه‌ بر زمین‌ می‌خزند، حكومت‌ كنید.»
29  و خدا گفت‌: «همانا همۀ علف‌های‌ تخم‌داری‌ كه‌ بر روی‌ تمام‌ زمین‌ است‌ و همۀ درختهایی‌ كه‌ در آنها میوۀ درخت‌ تخم‌دار است‌، به‌ شما دادم‌ تا برای‌ شما خوراك‌ باشد.
30  و به‌ همۀ حیوانـات‌ زمیـن‌ و به‌ همۀ پرندگان‌ آسمان‌ و به‌ همۀ حشرات‌ زمین‌ كه‌ در آنهـا حیـات‌ است‌، هر علف‌ سبز را برای‌ خوراك‌ دادم‌.» و چنیـن‌ شـد.
31  و خدا هر چه‌ ساختـه‌ بـود، دیـد و همانـا بسیار نیكـو بود. و شام‌ بـود و صبح‌ بـود، روز ششـم‌. 
فصل   22
1  و واقع‌ شد بعد از این‌ وقایع‌، كه‌ خدا ابراهیم‌ را امتحان‌ كرده‌، بدو گفت‌: «ای‌ ابراهیم‌!» عرض‌ كرد: «لبیك‌.»
2  گفت‌: «اكنون‌ پسر خود را، كه‌ یگانۀ توست‌ و او را دوست‌ می‌داری‌، یعنی‌ اسحاق‌ را بردار و به‌ زمین‌ موریا برو، و او را در آنجا، بر یكی‌ از كوههایی‌ كه‌ به‌ تو نشان‌ می‌دهم‌، برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ بگذران‌.»
3  بامدادان‌، ابراهیم‌ برخاسته‌، الاغ‌ خود را بیاراست‌، و دو نفر از نوكران‌ خود را با پسر خویش‌ اسحاق‌، برداشته‌ و هیزم‌ برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ شكسته‌، روانه‌ شد، و به‌ سوی‌ آن‌ مكانی‌ كه‌ خدا او را فرموده‌ بود، رفت‌.
4  و در روز سوم‌، ابراهیم‌ چشمان‌ خود را بلند كرده‌، آن‌ مكان‌ را از دور دید.
5  آنگاه‌ ابراهیم‌، به‌ خادمان‌ خود گفت‌: «شما در اینجا نزد الاغ‌ بمانید، تا من‌ با پسر بدانجا رویم‌، و عبادت‌ كرده‌، نزد شما بازآییم‌. »
6  پس‌ ابراهیم‌، هیزم‌ قربانی‌ سوختنی‌ را گرفته‌، بر پسر خود اسحاق‌ نهاد، و آتش‌ و كارد را به‌ دست‌ خود گرفت‌؛ و هر دو با هم‌ می‌رفتند.
7  و اسحاق‌ پدر خود، ابراهیم‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «ای‌ پدر من‌!» گفت‌: «ای‌ پسر من‌ لبیك‌؟» گفت‌: «اینك‌ آتش‌ و هیزم‌، لكن‌ برۀ قربانی‌ كجاست‌؟»
8  ابراهیم‌ گفت‌: «ای‌ پسر من‌، خدا برۀ قربانی‌ را برای‌ خود مهیا خواهد ساخت‌.» و هر دو با هم‌ رفتند.
9  چون‌ بدان‌ مكانی‌ كه‌ خدا بدو فرموده‌ بود، رسیدند، ابراهیم‌ در آنجا مذبح‌ را بنا نمود، و هیزم‌ را بر هم‌ نهاد، و پسر خود، اسحاق‌ را بسته‌، بالای‌ هیزم‌، بر مذبح‌ گذاشت‌.
10  و ابراهیم‌، دست‌ خود را دراز كرده‌، كارد را گرفت‌ تا پسر خویش‌ را ذبح‌ نماید.
11  در حال‌، فرشتۀ خداوند از آسمان‌ وی‌ را ندا درداد و گفت‌: «ای‌ ابراهیم‌! ای‌ ابراهیم‌!» عرض‌ كرد: «لبیك‌.»
12  گفت‌: «دست‌ خود را بر پسر دراز مكن‌، و بدو هیچ‌ مكن‌، زیرا كه‌ الا´ن‌ دانستم‌ كه‌ تو از خدا می‌ترسی‌، چونكه‌ پسر یگانۀ خود را از من‌ دریغ‌ نداشتی‌.»
13  آنگاه‌، ابراهیم‌، چشمان‌ خود را بلند كرده‌، دید كه‌ اینك‌ قوچی‌، در عقب‌ وی‌، در بیشه‌ای‌، به‌ شاخهایش‌ گرفتار شده‌. پس‌ ابراهیم‌ رفت‌ و قوچ‌ را گرفته‌، آن‌ را در عوض‌ پسر خود، برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ گذرانید.
14  و ابراهیم‌ آن‌ موضع‌ را «یهوه‌ یری‌» نامید، چنانكه‌ تا امروز گفته‌ می‌شود: «در كوه‌، یهوه‌، دیده‌ خواهد شد. »
15  بار دیگر فرشتۀ خداوند ، به‌ ابراهیم‌ از آسمان‌ ندا در داد
16  و گفت‌: « خداوند می‌گوید: به‌ ذات‌ خود قسم‌ می‌خورم‌، چونكه‌ این‌ كار راكردی‌ و پسر یگانۀ خود را دریغ‌ نداشتی‌،
17  هر آینه‌ تو را بركت‌ دهم‌، و ذریت‌ تو را كثیر سازم‌، مانند ستارگان‌ آسمان‌، و مثل‌ ریگهایی‌ كه‌ بر كنارۀ دریاست‌. و ذریت‌ تو دروازه‌های‌ دشمنان‌ خود را متصرف‌ خواهند شد.
18  و از ذریت‌ تو، جمیع‌ امتهای‌ زمین‌ بركت‌ خواهند یافت‌، چونكه‌ قول‌ مرا شنیدی‌.»
19  پس‌ ابراهیم‌ نزد نوكران‌ خود برگشت‌. و ایشان‌ برخاسته‌، به‌ بِئَرشَبَع‌ با هم‌ آمدند، و ابراهیم‌ در بئرشبع‌ ساكن‌ شد.
20  و واقع‌ شد بعد از این‌ امور، كه‌ به‌ ابراهیم‌ خبر داده‌، گفتند: «اینك‌ مِلْكَه‌ نیز برای‌ برادرت‌ ناحور، پسران‌ زاییده‌ است‌.
21  یعنی‌ نخست‌زادۀ او عوص‌، و برادرش‌ بوز و قَمُوئیل‌، پدر اَرام‌،
22  و كاسَد و حَزُو و فِلداش‌ و یدلاف‌ و بَتُوئیل‌.»
23  و بتوئیل‌، رِفقَه‌ را آورده‌ است‌. این‌ هشت‌ را، ملكه‌ برای‌ ناحور، برادر ابراهیم‌ زایید.
24  و كنیز او كه‌ رَؤمَه‌ نام‌ داشت‌، او نیز طابَح‌ و جاحَم‌ و تاحَش‌ و مَعَكَه‌ را زایید. 
فصل   1
1  و این‌ است‌ نامهای‌ پسران‌ اسرائیل‌ كه‌ به‌مصر آمدند، هر كس‌ با اهل‌ خانه‌اش‌ همراه‌ یعقوب‌ آمدند:
2  رؤبین‌ و شمعون‌ و لاوی‌ و یهودا،
3  یساكار و زبولون‌ و بنیامین‌،
4  و دان‌ و نفتالی‌، و جاد و اشیر.
5  و همۀ نفوسی‌ كه‌ از صُلب‌ یعقوب‌ پدید آمدند هفتاد نفر بودند. و یوسف‌ در مصر بود.
6  و یوسف‌ و همۀ برادرانش‌، و تمامی‌ آن‌ طبقه‌ مردند.
7  و بنی‌اسرائیل‌ بارور و منتشر شدند، و كثیر و بی‌نهایت‌ زورآور گردیدند و زمین‌ از ایشان‌ پر گشت‌.
8  اما پادشاهی‌ دیگر بر مصر برخاست‌ كه‌ یوسف‌ را نشناخت‌،
9  و به‌ قوم‌ خود گفت‌: «همانا قوم‌ بنی‌اسرائیل‌ از ما زیاده‌ و زورآورترند.
10  بیایید با ایشان‌ به‌ حكمت‌ رفتار كنیم‌، مبادا كه‌ زیاد شوند. و واقع‌ شود كه‌ چون‌ جنگ‌ پدید آید، ایشان‌ نیز با دشمنان‌ ما همداستان‌ شوند، و با ما جنگ‌ كرده‌، از زمین‌ بیرون‌ روند.»
11  پس‌ سركاران‌ بر ایشان‌ گماشتند، تا ایشان‌ را به‌ كارهای‌ دشوار ذلیل‌ سازند، و برای‌ فرعون‌ شهرهای‌ خزینه‌، یعنی‌ فیتوم‌ و رَعمسیس‌ را بنا كردند.
12  لیكن‌ چندانكه‌ بیشتر ایشان‌ را ذلیل‌ ساختند، زیادتر متزاید و منتشر گردیدند، و از بنی‌اسرائیل‌ احتراز می‌نمودند.
13  و مصریان‌ از بنی‌اسرائیل‌ به‌ ظلم‌ خدمت‌ گرفتند.
14  و جانهای‌ ایشان‌ را به‌ بندگی سخت‌، به‌ گل‌كاری‌ وخشت‌سازی‌ و هر گونه‌ عمل‌ صحرایی‌، تلخ‌ ساختندی‌. و هر خدمتی‌ كه‌ بر ایشان‌ نهادندی‌ به‌ ظلم‌ می‌بود.
15  و پادشاه‌ مصر به‌ قابله‌های‌ عبرانی‌ كه‌ یكی‌ را شِفرَه‌ و دیگری‌ را فُوعَه‌ نام‌ بود، امر كرده‌،
16  گفت‌: «چون‌ قابله‌گری‌ برای‌ زنان‌ عبرانی‌ بكنید، و بر سنگها نگاه‌ كنید. اگر پسر باشد او را بكُشید، و اگر دختر بود زنده‌ بماند.»
17  لكن‌ قابله‌ها از خدا ترسیدند، و آنچه‌ پادشاه‌ مصر بدیشان‌ فرموده‌ بود نكردند، بلكه‌ پسران‌ را زنده‌ گذاردند.
18  پس‌ پادشاه‌ مصر قابله‌ها را طلبیده‌، بدیشان‌ گفت‌: «چرا این‌ كار را كردید، و پسران‌ را زنده‌ گذاردید؟»
19  قابله‌ها به‌ فرعون‌ گفتند: «از این‌ سبب‌ كه‌ زنان‌ عبرانی‌ چون‌ زنان‌ مصری‌ نیستند، بلكه‌ زورآورند، و قبل‌ از رسیدن‌ قابله‌ می‌زایند.»
20  و خدا با قابله‌ها احسان‌ نمود، و قوم‌ كثیر شدند، و بسیار توانا گردیدند.
21  و واقع‌ شد چونكه‌ قابله‌ها از خدا ترسیدند، خانه‌ها برای‌ ایشان‌ بساخت‌.
22  و فرعون‌ قوم‌ خود را امر كرده‌، گفت‌: «هر پسری‌ كه‌ زاییده‌ شود به‌ نهر اندازید، و هر دختری‌ را زنده‌ نگاه‌ دارید.» 


فصل   20
1  و خدا تكلم‌ فرمود و همۀ این‌ كلمات‌را بگفت‌:
2  « من‌ هستم‌ یهوه‌، خدای‌ تو، كه‌ تو را از زمین‌مصر و از خانۀ غلامی‌ بیرون‌ آوردم‌.
3  تو را خدایان‌ دیگر غیر از من‌ نباشد.
4  « صورتی‌ تراشیده‌ و هیچ‌ تمثالی‌ از آنچه‌ بالا در آسمان‌ است‌، و از آنچه‌ پایین‌ در زمین‌ است‌، و از آنچه‌ در آب‌ زیر زمین‌ است‌، برای‌ خود مساز.
5  نزد آنها سجده‌ مكن‌، و آنها را عبادت‌ منما، زیرا من‌ كه‌ یهوه‌، خدای‌ تو می‌باشم‌، خدای‌ غیور هستم‌، كه‌ انتقام‌ گناه‌ پدران‌ را از پسران‌ تا پشت‌ سوم‌ و چهارم‌ از آنانی‌ كه‌ مرا دشمن‌ دارند می‌گیرم‌.
6  و تا هزار پشت‌ بر آنانی‌ كه‌ مرا دوست‌ دارند و احكام‌ مرا نگاه‌ دارند، رحمت‌ می‌كنم‌.
7  « نام‌ یهوه‌، خدای‌ خود را به‌ باطل‌ مبر، زیرا خداوند كسی‌ را كه‌ اسم‌ او را به‌ باطل‌ بَرَد، بی‌گناه‌ نخواهد شمرد.
8  « روز سَبَّت‌ را یاد كن‌ تا آن‌ را تقدیس‌ نمایی‌.
9  شش‌ روز مشغول‌ باش‌ و همۀ كارهای‌ خود را بجا آور.
10  اما روز هفتمین‌، سَبَّتِ یهوه‌، خدای‌ توست‌. در آن‌ هیچ‌ كار مكن‌، تو و پسرت‌ و دخترت‌ و غلامت‌ و كنیزت‌ و بهیمه‌ات‌ و مهمان‌ تو كه‌ درون‌ دروازه‌های‌ تو باشد.
11  زیرا كه‌ در شش‌ روز، خداوند آسمان‌ و زمین‌ و دریا و آنچه‌ را كه‌ در آنهاست‌ بساخت‌، و در روز هفتم‌ آرام‌ فرمود. از این‌ سبب‌ خداوند روز هفتم‌ را مبارك‌ خوانده‌، آن‌ را تقدیس‌ نمود.
12  پدر و مادر خود را احترام‌ نما، تا روزهای‌تو در زمینی‌ كه‌ یهوه‌ خدایت‌ به‌ تو می‌بخشد، دراز شود.
13  « قتل‌ مكن‌.
14  « زنا مكن‌.
15  « دزدی‌ مكن‌.
16  « بر همسایۀ خود شهادت‌ دروغ‌ مده‌.
17  «به‌ خانۀ همسایۀ خود طمع‌ مورز، و به‌ زن‌ همسایه‌ات‌ و غلامش‌ و كنیزش‌ و گاوش‌ و الاغش‌ و به‌ هیچ‌ چیزی‌ كه‌ از آن‌ همسایۀ تو باشد، طمع‌ مكن‌.»
18  و جمیع‌ قوم‌ رعدها و زبانه‌های‌ آتش‌ و صدای‌ كَرِنّا و كوه‌ را كه‌ پر از دود بود دیدند، و چون‌ قوم‌ این‌ را بدیدند لرزیدند، و از دور بایستادند.
19  و به‌ موسی‌ گفتند: «تو به‌ ما سخن‌ بگو و خواهیم‌ شنید، اما خدا به‌ ما نگوید، مبادا بمیریم‌.»
20  موسی‌ به‌ قوم‌ گفت‌: «مترسید زیرا خدا برای‌ امتحان‌ شما آمده‌ است‌، تا ترس‌ او پیش‌ روی‌ شما باشد و گناه‌ نكنید.»
21  پس‌ قوم‌ از دور ایستادند و موسی‌ به‌ ظلمت‌ غلیظ كه‌ خدا در آن‌ بود، نزدیك‌ آمد.
22  و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «به‌ بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ بگو: شما دیدید كه‌ از آسمان‌ به‌ شما سخن‌ گفتم‌:
23  با من‌ خدایان‌ نقره‌ مسازید و خدایان‌ طلا برای‌ خود مسازید.
24  مذبحی‌ از خاك‌ برای‌ من‌ بساز، و قربانی‌های‌ سوختنی‌ خود و هدایای‌ سلامتی‌خود را از گله‌ و رمۀ خویش‌ بر آن‌ بگذران‌، در هر جایی‌ كه‌ یادگاری‌ برای‌ نام‌ خود سازم‌، نزد تو خواهم‌ آمد، و تو را بركت‌ خواهم‌ داد.
25  و اگر مذبحی‌ از سنگ‌ برای‌ من‌ سازی‌، آن‌ را از سنگهای‌ تراشیده‌ بنا مكن‌، زیرا اگر افزار خود را بر آن‌ بلند كردی‌، آن‌ را نجس‌ خواهی‌ ساخت‌.
26  و بر مذبح‌ من‌ از پله‌ها بالا مرو، مبادا عورَت‌ تو بر آن‌ مكشوف‌ شود.» 


فصل   1
1  خوشابحال کسی که به مشورت شریران نرود و به راه گناهکاران نایستد، و در مجلس استهزاکنندگان ننشیند؛
2  بلکه رغبت او در شریعت خداوند است و روز و شب در شریعت او تفکر می‌کند.
3  پس مثل درختی نشانده نزد نهرهای آب خواهد بود، که میوهٔٔ خود را در موسمش می‌دهد، و برگش پژمرده نمی‌گردد و هر آنچه می‌کند نیک انجام خواهد بود.
4  شریران چنین نیستند، بلکه مثل کاهند که باد آن را پراکنده می‌کند.
5  لهذا شریران در داوری نخواهند ایستاد و نه گناهکاران در جماعت عادلان.
6  زیرا خداوند طریق عادلان را می‌داند، ولی طریق گناهکاران هلاک خواهد شد. 
فصل   2
1  چرا امّت‌ها شورش نموده‌اند و طوائف در باطل تفکر می‌کنند؟
2  پادشاهان زمین برمی‌خیزند و سروران با هم مشورت نموده‌اند، به ضد خداوند و به ضد مسیح او؛
3  که بندهای ایشان را بگسلیم و زنجیرهای ایشان را از خود بیندازیم.
4  او که بر آسمانها نشسته است می‌خندد. خداوند بر ایشان استهزا می‌کند.
5  آنگاه در خشم خود بدیشان تکّلم خواهد کرد و به غضب خویش ایشان را آشفته خواهد ساخت.
6  و من پادشاه خود را نصب کرده‌ام، بر کوه مقدّس خود صهیون.
7  فرمان را اعلام می‌کنم، خداوند به من گفته است، تو پسر من هستی امروز تو را تولید کردم.
8  از من درخواست کن و امّت‌ها را به میراث تو خواهم داد و اقصای زمین را ملک تو خواهم گردانید.
9  ایشان را به عصای آهنین خواهی شکست؛ مثل کوزهٔ کوزه‌گر آنها را خرد خواهی نمود.
10  و الآن ای پادشاهان تعّقل نمایید! ای داوران جهان متنبّه گردید!
11  خداوند را با ترس عبادت کنید و با لرز شادی نمایید!
12  پسر را ببوسید مبادا غضبناک شود و از طریق هلاک شوید، زیرا غضب او به اندکی افروخته می‌شود. خوشابحال همهٔٔ آنانی که بر او توکّل دارند. 


فصل   23
1  [مزمور داود] خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود.
2  در مرتعهای سبز مرا می‌خواباند. نزد آبهای راحت مرا رهبری می‌کند.
3  جان مرا برمی‌گرداند و به خاطر نام خود به راه‌های عدالت هدایتم می‌نماید.
4  چون در وادی سایهٔ موت نیز راه روم از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی؛ عصا و چوبدستی تو مرا تسلی خواهد داد.
5  سفرهای برای من به حضور دشمنانم می‌گسترانی. سر مرا به روغن تدهین کرده‌ای و کاسهام لبریز شده است.
6  هرآینه نیکویی و رحمت تمام ایام عمرم در پی من خواهد بود و در خانهٔ خداوند ساکن خواهم بود تا ابدالآباد. 


فصل   32
1  [قصیدهٔ داود] خوشابحال کسی که عصیان او آمرزیده شد و گناه وی مستور گردید.
2  خوشابحال کسی که خداوند به وی جرمی در حساب نیاوَرَد و در روح او حیلهای نمی‌باشد.
3  هنگامی که خاموش می‌بودم، استخوانهایم پوسیده می‌شد از نعرهای که تمامی روز میزدم.
4  چونکه دست تو روز و شب بر من سنگین می‌بود. رطوبتم به خشکیِ تابستان مبدل گردید، سلاه.
5  به گناه خود نزد تو اعتراف کردم و جرم خود را مخفی نداشتم. گفتم، عصیان خود را نزد خداوند اقرار می‌کنم. پس تو آلایش گناهم را عفو کردی، سلاه.
6  از این رو هر مقدّسی در وقت اجابت نزد تو دعا خواهد کرد. وقتی که آبهای بسیار به سَیَلان آید، هرگز بدو نخواهد رسید.
7  تو ملجای من هستی مرا از تنگی حفظ خواهی کرد. مرا به سرودهای نجات احاطه خواهی نمود، سلاه.
8  تو را حکمت خواهم آموخت و به راهی که باید رفت ارشاد خواهم نمود و تو را به چشم خود که بر تو است نصیحت خواهم فرمود.
9  مثل اسب و قاطر بی‌فهم مباشید که آنها را برای بستن به دهنه و لگام زینت می‌دهند، والاّ نزدیک تو نخواهند آمد.
10  غمهای شریر بسیار می‌باشد، امّا هر که بر خداوند توکل دارد رحمت او را احاطه خواهد کرد.
11  ای صالحان در خداوند شادی و وجد کنید و ای همهٔٔ راست‌دلان ترنّم نمایید. 


فصل   51
1  [برای سالار مغنیان. مزمور داود وقتی که ناتان نبی بعد از در آمدنش به بَتْشَبَع نزد او آمد] ای خدا به حسب رحمت خود بر منرحم فرما؛ به حسب کثرت رأفتخویش گناهانم را محو ساز.
2  مرا از عصیانم به کلی شست و شو ده و از گناهم مرا طاهر کن.
3  زیرا که من به معصیت خود اعتراف می‌کنم و گناهم همیشه در نظر من است.
4  به تو و به تو تنها گناه ورزیده، و در نظر تو این بدی را کرده‌ام، تا در کلام خود مُصّدَق گردی و در داوری خویش مُزکّیٰ شوی.
5  اینک، در معصیت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گردید.
6  اینک، به راستیِ در قلب راغب هستی. پس حکمت را در باطن من به من بیاموز.
7  مرا با زوفا پاک کن تا طاهر شوم. مرا شست و شو کن تا از برف سفیدتر گردم.
8  شادی و خرمی را به من بشنوان تا استخوانهایی که کوبیده‌ای به وجد آید.
9  روی خود را از گناهانم بپوشان و همهٔٔ خطایای مرا محو کن.
10  ای خدا دل طاهر در من بیافرین و روح مستقیم در باطنم تازه بساز.
11  مرا از حضور خود مینداز، و روح قدوس خود را از من مگیر.
12  شادیِ نجات خود را به من باز ده و به روح آزاد مرا تأیید فرما.
13  آنگاه طریق تو را به خطاکاران تعلیم خواهم داد، و گناهکاران بسوی تو بازگشت خواهند نمود.
14  مرا از خونها نجات ده! ای خدایی که خدای نجات من هستی! تا زبانم به عدالت تو ترنّم نماید.
15  خداوندا لبهایم را بگشا تا زبانم تسبیح تو را اخبار نماید.
16  زیرا قربانی را دوست نداشتی والا می‌دادم. قربانیِ سوختنی را پسند نکردی.
17  قربانی‌های خدا روح شکسته است. خدایا دل شکسته و کوبیده را خوار نخواهی شمرد.
18  به رضامندیِ خود بر صهیون احسان فرما وحصارهای اورشلیم را بنا نما.
19  آنگاه از قربانی‌های عدالت و قربانی‌های سوختنیِ تمام راضی خواهی شد و گوساله‌ها بر مذبح تو خواهند گذرانید. 


فصل   100
1  ای تمامی روی زمین خداوند را آواز شادمانی دهید.
2  خداوند را با شادی عبادت نمایید و به حضور او با ترنّم بیایید.
3  بدانید که یهوه خداست؛ او ما را آفرید. ما قوم او هستیم و گوسفندان مرتع او.
4  به دروازه‌های او با حمد بیایید و به صحنهای او با تسبیح! او را حمد گویید و نام او را متبارک خوانید!
5  زیرا که خداوند نیکوست و رحمت او ابدی و امانت وی تا ابدالآباد. 




فصل   103
1  [مزمور داود] ای جان من خداوند را متبارک بخوان! و هرچه در درون من است نام قدّوس او را متبارک خواند.
2  ای جان من خداوند را متبارک بخوان و جمیع احسانهای او را فراموش مکن!
3  که تمام گناهانت را می‌آمرزد و همهٔ مرضهای تو را شفا می‌بخشد؛
4  که حیات تو را از هاویه فدیه می‌دهد و تاج رحمت و رأفت را بر سر تو می‌نهد؛
5  که جان تو را به چیزهای نیکو سیر می‌کند تا جوانی تو مثل عقاب تازه شود.
6  خداوند عدالت را به جا می‌آورد و انصاف را برای جمیع مظلومان.
7  طریق‌های خویش را به موسی تعلیم داد و عملهای خود را به بنی‌اسرائیل.
8  خداوند رحمان و کریم است؛ دیر غضب و بسیار رحیم.
9  تا به ابد محاکمه نخواهد نمود و خشم را همیشه نگاه نخواهد داشت.
10  با ما موافق گناهان ما عمل ننموده، و به ما به حسب خطایای ما جزا نداده است.
11  زیرا آنقدر که آسمان از زمین بلندتر است، به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است.
12  به اندازه‌ای که مشرق از مغرب دور است، به همان اندازه گناهان ما را از ما دور کرده است.
13  چنانکه پدر بر فرزندان خود رئوف است، همچنان خداوند بر ترسندگان خود رأفت می‌نماید.
14  زیرا جبلّت ما را می‌داند و یاد می‌دارد که ما خاک هستیم.
15  و امّا انسان، ایّام او مثل گیاه است، مثل گل صحرا همچنان می‌شکفد.
16  زیرا که باد بر آن میوزد و نابود می‌گردد و مکانش دیگر آن را نمی‌شناسد.
17  لیکن رحمت خداوند بر ترسندگانش از ازل تا ابدالآباد است و عدالت او بر فرزندانِ فرزندان.
18  بر آنانی که عهد او را حفظ می‌کنند و فرایض او را یاد می‌دارند تا آنها را به جا آورند.
19  خداوند تخت خود را بر آسمانها استوار نموده، و سلطنت او بر همه مسلّط است.
20  خداوند را متبارک خوانید، ای فرشتگان او که در قوّت زورآورید و کلام او را به جا می‌آورید و آواز کلام او را گوش می‌گیرید!
21  ای جمیع لشکرهای او خداوند را متبارک خوانید! و ای خادمان او که ارادهٔ او را بجا می‌آورید!
22  ای همهٔ کارهای خداوند او را متبارک خوانید! در همهٔ مکانهای سلطنت او. ای جان من خداوند را متبارک بخوان! 
فصل   115
1  ما را نی، ای خداوند ! ما را نی، بلکه نام خود را جلال ده! به‌سبب رحمتت و به‌سبب راستی خویش.
2  امّت‌ها چرا بگویند که خدای ایشان الآن کجاست؟
3  امّا خدای ما در آسمانهاست. آنچه را که اراده نمود، به عمل آورده است.
4  بتهای ایشان نقره و طلاست، از صنعت دستهای انسان.
5  آنها را دهان است و سخن نمی‌گویند. آنها را چشمهاست و نمی‌بینند.
6  آنها را گوشهاست و نمی‌شنوند. آنها را بینی است و نمی‌بویند.
7  دستها دارند و لمس نمی‌کنند. و پایها و راه نمی‌روند. و به گلوی خود تنطّق نمی‌نمایند.
8  سازندگان آنها مثل آنها هستند، و هر که بر آنها توکّل دارد.
9  ای اسرائیل بر خداوند توکّل نما. او معاون و سپر ایشان است.
10  ای خاندانِ هارون بر خداوند توکّل نمایید. او معاون و سپر ایشان است.
11  ای ترسندگانِ خداوند، بر خداوند توکّل نمایید. او معاون و سپر ایشان است.
12  خداوند ما را به یاد آورده، برکت می‌دهد. خاندان اسرائیل را برکت خواهد داد و خاندان هارون را برکت خواهد داد.
13  ترسندگان خداوند را برکت خواهد داد، چه کوچک و چه بزرگ.
14  خداوند شما را ترقی خواهد داد، شما و فرزندان شما را.
15  شما مبارک خداوند هستید که آسمان و زمین را آفرید.
16  آسمانها، آسمانهای خداوند است و امّا زمین را به بنی‌آدم عطا فرمود.
17  مردگان نیستند که یاه را تسبیح می‌خوانند؛ و نه آنانی که به خاموشی فرو می‌روند.
18  لیکن ما یاه را متبارک خواهیم خواند، از الآن و تا ابدالآباد. هلّلویاه! 
فصل   4
1  امّا این‌ امر یونُس‌ را به‌ غایت‌ ناپسند آمد و غیظش‌ افروخته‌ شد،
2  و نزد خداوند دعا نموده‌، گفت‌: «آه‌ ای‌ خداوند ، آیا این‌ سخن‌ من‌ نبود، حینی‌ كه‌ در ولایت‌ خود بودم‌. و از این‌ سبب‌ به‌ فرار كردن‌ به‌ تَرشیش‌ مبادرت‌ نمودم‌ زیرا می‌دانستم‌ كه‌ تو خدای‌ كریم‌ و رحیم‌ و دیر غضب‌ و كثیر احسان‌ هستی‌ و از بلا پشیمان‌ می‌شوی‌؟
3  پس‌ حال‌، ای‌ خداوند ، جانم‌ را از من‌ بگیر زیرا كه‌ مردن‌ از زنده‌ ماندن‌ برای‌ من‌ بهتر است‌.»
4  خداوند گفت‌: «آیا صواب‌ است‌ كه‌ خشمناك‌ شوی‌؟»
5  و یوُنُس‌ از شهر بیرون‌ رفته‌، بطرف‌ شرقی‌ شهر نشست‌ و در آنجا سایه‌بانی‌ برای‌ خود ساخته‌ زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا ببیند بر شهر چه‌ واقع‌ خواهد شد.
6  و یهوه‌ خدا كدویی‌ رویانید و آن‌ را بالای‌ یونُس‌ نمّو داد تا بر سر وی‌ سایه‌ افكنده‌، او را از حزنش‌ آسایش‌ دهد و یونُس‌ از كدو بی‌نهایت‌ شادمان‌ شد.
7  امّا در فردای‌ آن‌ روز در وقت‌ طلوع‌ فجر خدا كِرْمی‌ پیدا كرد كه‌ كدو را زد و خشك‌ شد.
8  و چون‌ آفتاب‌ برآمد خدا باد شرقی‌ گرم‌ وزانید و آفتاب‌ بر سر یونُس‌ تابید به‌ حدّی‌ كه‌ بیتاب‌ شده‌، برای‌ خود مسألت‌ نمود كه‌ بمیرد و گفت‌: «مردن‌ از زنده‌ ماندن‌ برای‌ من‌ بهتر است‌.»
9  خدا به‌ یونُس‌ جواب‌ داد: «آیا صواب‌ است‌ كه‌ به‌ جهت‌ كدو غضبناك‌ شوی‌؟» او گفت‌: «صواب‌ است‌ كه‌ تا به‌ مرگ‌ غضبناك‌ شوم‌.»
10  خداوند گفت‌: «دل‌ تو برای‌ كدو بسوخت‌ كه‌ برای‌ آن‌ زحمت‌ نكشیدی‌ و آن‌ را نمّو ندادی‌ كه‌ در یك‌ شب‌ بوجود آمد و در یك‌ شب‌ ضایع‌ گردید.
11  و آیا دل‌ من‌ به‌ جهت‌ نینوا شهر بزرگ‌ نسوزد كه‌ در آن‌ بیشتر از صد و بیست‌ هزار كس‌ می‌باشند كه‌ در میان‌ راست‌ و چپ‌ تشخیص‌ نتوانند داد و نیز بهایم‌ بسیار؟» 


فصل   4
1  زیرا اینك‌ آن‌ روزی‌ كه‌ مثل‌ تنور مشتعل‌ می‌باشد، خواهد آمد و جمیع‌ متكبّران‌ و جمیع‌ بدكاران‌ كاه‌ خواهند بود. و یهوه‌ صبایوت‌ می‌گویـد: آن‌ روز كه‌ می‌آید ایشان‌ را چنان‌ خواهد سوزانید كه‌ نه‌ ریشه‌ و نه‌ شاخه‌ای‌ برای‌ ایشان‌ باقی‌ خواهد گذاشت‌.
2  امّا برای‌ شما كه‌ از اسم‌ من‌ می‌ترسید، آفتاب‌ عدالت‌ طلوع‌ خواهد كرد و بر بالهـای‌ وی‌ شفـا خواهـد بود و شما بیرون‌ آمده‌، مانند گوساله‌های‌ پرواری‌ جست‌ و خیز خواهید كرد.
3  و یهوه‌ صبایوت‌ می‌گوید: شریران‌ را پایمال‌ خواهید نمود زیـرا در آن‌ روزی‌ كه‌ من‌ تعیین‌ نموده‌ام‌، ایشان‌ زیر كف‌ پایهای‌ شما خاكستر خواهند بود.
4  توراتِ بنده‌ من‌ موسی‌ را كه‌ آن‌ را با فرایض‌ و احكام‌ به‌ جهت‌ تمامی‌ اسرائیل‌ در حُوریب‌ امر فرمودم‌ بیاد آورید.
5  اینك‌ من‌ ایلیای‌ نبی‌ را قبل‌ از رسیدن‌ روز عظیم‌ و مَهیب‌ خداوند نزد شما خواهم‌ فرستاد.
6  و او دل‌ پدران‌ را بسوی‌ پسران‌ و دل‌ پسران‌ را بسوی‌ پدران‌ خواهد برگردانیـد، مبـادا بیایـم‌ و زمین‌ را به‌ لعنت‌ بزنـم‌. 


فصل   1
1  کتاب نسب نامه عیسی مسیح بن داود بن ابراهیم،
2  ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او را آورد.
3  و یهودا، فارَص و زارَح را از تامار آورد و فارَص، حَصْرون را آورد و حَصْرون، اَرام را آورد.
4  و اَرام، عَمِّیناداب را آورد و عَمّیناداب، نَحشون را آورد و نَحْشون، شَلْمون را آورد.
5  و شَلْمون، بوعَز را از راحاب آورد و بوعَز، عوبید را از راعوت آورد و عوبید، یَسّا را آورد.
6  و یَسّا داود پادشاه را آورد و داود پادشاه، سلیمان را از زن اوریّا آورد.
7  و سلیمان، رَحَبْعام را آورد و رَحبْعام، اَبِیَّا را آورد و اَبِیّا، آسا را آورد.
8  و آسا، یَهوشافاط را آورد و یَهوشافاط، یورام را آورد و یورام، عُزیّا را آورد.
9  و عُزیّا، یوتام را آورد و یوتام، اَحاز را آورد و اَحاز، حِزْقیَّا را آورد.
10  و حِزْقیّا، مَنَسّی را آورد و مَنَسّی، آمون را آورد و آمون، یوشیّا را آورد.
11  و یوشیَّا، یَکُنیا و برادرانش را در زمان جلای بابِل آورد.
12  و بعد از جلای بابل، یَکُنْیا، سَألْتیئیل را آورد و سَأَلْتیئیل، زَرُوبابِل را آورد.
13  زَرُوبابِل، اَبیهود را آورد و اَبیهود، ایلیاقیم را آورد و ایلیاقیم، عازور را آورد.
14  و عازور، صادوق را آورد و صادوق، یاکین را آورد و یاکین، ایلَیهُود را آورد.
15  و ایلیهود، ایلعازَر را آورد و ایلعازَر، مَتّان را آورد و مَتّان، یعقوب را آورد.
16  و یعقوب، یوسف شوهر مریم را آورد که عیسی مُسمّیٰ به مسیح از او متولّد شد.
17  پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داود چهارده طبقه است، و از داود تا جلای بابِل چهارده طبقه، و از جلای بابِل تا مسیح چهارده طبقه.
18  امّا ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند، او را از روح‌القدس حامله یافتند.
19  و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند.
20  امّا چون او در این چیزها تفکّر می‌کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت، ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است، از روح‌القدس است.
21  و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امّت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.
22  ،و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد،
23  که اینک، باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است، خدا با ما.
24  پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشتهٔ خداوند بدو امر کرده بود، به عمل آورد و زن خویش را گرفت
25  و تا پسر نخستین خود را نزایید، او را نشناخت؛ و او را عیسی نام نهاد. 


فصل   2
1  و چون عیسی در ایّام هیرودیسِ پادشاه در بیتْ‌لَحِم یهودیه تولّد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اُورْشلیم آمده، گفتند،
2  کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم؟
3  امّا هیرودیس پادشاه چون این را شنید، مضطرب شد و تمام اُوْرشلیم با وی.
4  پس همهٔ رؤسایِ کَهَنه و کاتبانِ قوم را جمع کرده، از ایشان پرسید که، مسیح کجا باید متولّد شود؟
5  بدو گفتند، در بیت لحمِ یهودیّه زیرا که از نبی چنین مکتوب است،
6  و تو ای بیت لحم، در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکتر نیستی، زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را رعایت خواهد نمود.
7  آنگاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ایشان تحقیق کرد.
8  پس ایشان را به بیت‌لحم روانه نموده، گفت، بروید و از احوال آن طفل بتد قیق تفحّص کنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده، او را پرستش نمایم.
9  چون سخن پادشاه را شنیدند، روانه شدند که ناگاه آن ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیش روی ایشان می‌رفت تا فوق آنجایی که طفل بود رسیده، بایستاد.
10  و چون ستاره را دیدند، بی‌نهایت شاد و خوشحال گشتند
11  و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدُر و مُّر به وی گذرانیدند.
12  و چون در خواب وحی بدیشان در رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند.
13  و چون ایشان روانه شدند، ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده، گفت، برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرار کن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم، زیرا که هیرودیس طفل را جستجو خواهد کرد تا او را هلاک نماید.
14  پس شبانگاه برخاسته، طفل و مادر او را برداشته، بسوی مصر روانه شد
15  و تا وفات هیرودیس در آنجا بماند، تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که، از مصر پسر خود را خواندم.
16  چون هیرودیس دید که مجوسیان او را سُخْریّه نموده‌اند، بسیار غضبناک شده، فرستاد و جمیع اطفالی را که در بیت لحم و تمام نواحی آن بودند، از دو ساله و کمتر موافق وقتی که از مجوسیان تحقیق نموده بود، به قتل رسانید.
17  آنگاه کلامی که به زبان اِرمیای نبی گفته شده بود، تمام شد،
18  آوازی در رامه شنیده شد، گریه و زاری و ماتم عظیم که راحیل برای فرزندان خود گریه می‌کند و تسلّی نمی‌پذیرد زیرا که نیستند.
19  امّا چون هیرودیس وفات یافت، ناگاه فرشته خداوند در مصر به یوسف در خواب ظاهر شده، گفت،
20  برخیز و طفل و مادرش را برداشته، به زمین اسرائیل روانه شو زیرا آنانی که قصد جان طفل داشتند فوت شدند.
21  پس برخاسته، طفل و مادر او را برداشت و به زمین اسرائیل آمد.
22  امّا چون شنید که اَرْکلاؤُس به جای پدر خود هیرودیس بر یهودیه پادشاهی می‌کند، از رفتن بدان سمت ترسید و در خواب وحی یافته، به نواحی جلیل برگشت.
23  و آمده در بَلْده‌ای مسمّیٰ به ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود که، به ناصری خوانده خواهد شد. 


فصل   5
1  و گروهی بسیار دیده، بر فراز کوه آمد. و وقتی که او بنشست، شاگردانش نزد او حاضر شدند.
2  آنگاه دهان خود را گشوده، ایشان را تعلیم داد و گفت،
3  خوشابحال مسکینان در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.
4  خوشابحال ماتمیان، زیرا ایشان تسلّی خواهند یافت.
5  خوشابحال حلیمان، زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد.
6  خوشابحال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا ایشان سیر خواهند شد.
7  خوشابحال رحم‌کنندگان، زیرا بر ایشان رحم کرده خواهد شد.
8  خوشابحال پاکدلان، زیرا ایشان خدا را خواهند دید.
9  خوشابحال صلح‌کنندگان، زیرا ایشان پسران خدا خوانده خواهند شد.
10  خوشابحال زحمتکشان برای عدالت، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.
11  خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند، و بخاطر من هر سخن بدی بر شما کاذبانه گویند.
12  خوش باشید و شادی عظیم نمایید، زیرا اجر شما در آسمان عظیم است زیرا که به همینطور بر انبیای قبل از شما جفا می‌رسانیدند.
13  شما نمک جهانید! لیکن اگر نمک فاسد گردد، به کدام چیز باز نمکین شود؟ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده، پایمال مردم شود.
14  شما نور عالمید. شهری که بر کوهی بنا شود، نتوان پنهان کرد.
15  و چراغ را نمیافروزند تا آن را زیر پیمانه نهند، بلکه تا بر چراغدان گذارند؛ آنگاه به همهٔ کسانی که در خانه باشند، روشنایی می‌بخشد.
16  همچنین بگذارید نور شما بر مردم بتابد تا اعمال نیکوی شما را دیده، پدر شما را که در آسمان است تمجید نمایند
17  گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا صُحُف انبیا را باطل سازم. نیامده‌ام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم.
18  زیرا هر آینه به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‌ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.
19  پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. امّا هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.
20  زیرا به شما می‌گویم، تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد.
21  شنیده‌اید که به اوّلین گفته شده است، قتل مکن؛ و هر که قتل کند سزاوار حکم شود.
22  لیکن من به شما می‌گویم، هر که به برادر خود بی‌سبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد و هر که برادر خود را راقا گوید، مستوجب قصاص باشد و هر که احمق گوید، مستحّق آتش جهنّم بُوَد.
23  پس هرگاه هدیه خود را به قربانگاه ببری و آنجا به خاطرت آید که برادرت بر تو حقّی دارد،
24  هدیه خود را پیش قربانگاه واگذار و رفته، اوّل با برادر خویش صلح نما و بعد آمده، هدیه خود را بگذران.
25  با مدّعی خود مادامی که با وی در راه هستی صلح کن، مبادا مدّعی، تو را به قاضی سپارد و قاضی، تو را به داروغه تسلیم کند و در زندان افکنده شوی.
26  هرآینه به تو می‌گویم، که تا فَلس آخر را ادا نکنی، هرگز از آنجا بیرون نخواهی آمد.
27  شنیده‌اید که به اوّلین گفته شده است، زنا مکن.
28  لیکن من به شما می‌گویم، هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است.
29  پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند، قلعش کن و از خود دور انداز زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت تباه گردد، از آنکه تمام بدنت در جهنّم افکنده شود.
30  و اگر دست راستت تو را بلغزاند، قطعش کن و از خود دور انداز، زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوی از اعضای تو نابود شود، از آنکه کلّ جسدت در دوزخ افکنده شود.
31  و گفته شده است هر که از زن خود مفارقت جوید، طلاق نامه‌ای بدو بدهد.
32  لیکن من به شما می‌گویم، هر کس بغیر علّت زنا، زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او می‌باشد، و هر که زن مُطَلَّقه را نکاح کند، زنا کرده باشد.
33  باز شنیده‌اید که به اوّلین گفته شده است که، قسم دروغ مخور، بلکه قسمهای خود را به خداوند وفا کن.
34  لیکن من به شما می‌گویم،هرگز قسم مخورید، نه به آسمان زیرا که عرش خداست،
35  و نه به زمین زیرا که پای‌انداز او است، و نه به اورْشلیم زیرا که شهر پادشاه عظیم است،
36  و نه به سر خود قسم یاد کن، زیرا که مویی را سفید یا سیاه نمی‌توانی کرد.
37  بلکه سخن شما بلی بلی و نی نی باشد زیرا که زیاده بر این از شریر است.
38  شنیده‌اید که گفته شده است، چشمی به چشمی و دندانی به دندانی؛
39  لیکن من به شما می‌گویم، با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخسارهٔ راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان،
40  و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار،
41  و هرگاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو.
42  هر کس از تو سؤال کند، بدو ببخش و از کسی که قرض از تو خواهد، روی خود را مگردان.
43  شنیده‌اید که گفته شده است، همسایهٔٔ خود را محبّت نما و با دشمن خود عداوت کن.
44  امّا من به شما می‌گویم که دشمنان خود را محبّت نمایید و برای لعن‌کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید،
45  تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می‌سازد و باران بر عادلان و ظالمان می‌باراند.
46  زیرا هرگاه آنانی را محبّت نمایید که شما را محبّت می‌نمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی‌کنند؟
47  و هرگاه برادران خود را فقط سلام گویید چه فضیلت دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی‌کنند؟
48  پس شما کامل باشید چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل است. 


فصل   6
1  زنهار عدالت خود را پیش مردم بجا میاورید تا شما را ببینند، و الاّ نزد پدر خود که در آسمان است، اجری ندارید.
2  پس چون صدقه دهی، پیش خود کَرِّنا منواز چنانکه ریاکاران در کنایس و بازارها می‌کنند، تا نزد مردم اکرام یابند. هرآینه به شما می‌گویم اجر خود را یافته‌اند.
3  بلکه تو چون صدقه دهی، دست چپ تو از آنچه دست راستت می‌کند مطلّع نشود،
4  تا صدقه تو در نهان باشد و پدر نهان‌بینِ تو، تو را آشکارا اجر خواهد داد.
5  و چون عبادت کنی، مانند ریاکاران مباش زیرا خوش دارند که در کنایس و گوشه‌های کوچه‌ها ایستاده، نماز گذارند تا مردم ایشان را ببینند. هرآینه به شما می‌گویم اجر خود را تحصیل نموده‌اند.
6  لیکن تو چون عبادت کنی، به حجره خود داخل شو و در را بسته، پدر خود را که در نهان است عبادت نما؛ و پدر نهان‌بینِ تو، تورا آشکارا جزا خواهد داد.
7  و چون عبادت کنید، مانند امّت‌ها تکرار باطل مکنید زیرا ایشان گمان می‌برند که به‌سبب زیاد گفتن مستجاب می‌شوند.
8  پس مثل ایشان مباشید زیرا که پدر شما حاجات شما را می‌داند پیش از آنکه از او سؤال کنید.
9  پس شما به اینطور دعا کنید، ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدّس باد.
10  ملکوت تو بیاید. ارادهٔ تو چنانکه در آسمان است، بر زمین نیز کرده شود.
11  نان کفاف ما را امروز به ما بده.
12  و قرضهای ما را ببخش چنانکه ما نیز قرضداران خود را می‌بخشیم.
13  و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شریر ما را رهایی ده. زیرا ملکوت و قوّت و جلال تا ابدالآباد از آن تو است، آمین.
14  زیرا هرگاه تقصیرات مردم را بدیشان بیامرزید، پدر آسمانی شما، شما را نیز خواهد آمرزید.
15  امّا اگر تقصیرهای مردم را نیامرزید، پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید.
16  امّا چون روزه دارید، مانند ریاکاران ترشرو مباشید زیرا که صورت خویش را تغییر می‌دهند تا در نظر مردم روزه‌دار نمایند. هرآینه به شما می‌گویم اجر خود را یافته‌اند.
17  لیکن تو چون روزه داری، سر خود را تدهین کن و روی خود را بشوی
18  تا در نظر مردم روزه‌دار ننمایی، بلکه در حضور پدرت که در نهان است؛ و پدرنهان‌بینِ تو، تو را آشکارا جزا خواهد داد.
19  گنجها برای خود بر زمین نیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان می‌رساند و جایی که دزدان نَقْب می‌زنند و دزدی می‌نمایند.
20  بلکه گنجها بجهت خود در آسمان بیندوزید، جایی که بید و زنگ زیان نمی‌رساند و جایی که دزدان نقب نمی‌زنند و دزدی نمی‌کنند.
21  زیرا هرجا گنج تو است، دل تو نیز در آنجا خواهد بود.
22  چراغ بدن چشم است؛ پس هرگاه چشمت بسیط باشد تمام بدنت روشن بُوَد؛
23  امّا اگر چشم تو فاسد است، تمام جسدت تاریک می‌باشد. پس اگر نوری که در تو است ظلمت باشد، چه ظلمت عظیمی است!
24  هیچ کس دو آقا را خدمت نمی‌تواند کرد، زیرا یا از یکی نفرت دارد و با دیگری محبّت، و یا به یکی می‌چسبد و دیگر را حقیر می‌شمارد. محال است که خدا و ممُّونا را خدمت کنید.
25  بنابراین به شما می‌گویم، از بهر جان خود اندیشه مکنید که چه خورید یا چه آشامید و نه برای بدن خود که چه بپوشید. آیا جان، از خوراک و بدن از پوشاک بهتر نیست؟
26  مرغان هوا را نظر کنید که نه می‌کارند و نه می‌دروند و نه در انبارها ذخیره می‌کنند و پدر آسمانی شما آنها را می‌پروراند. آیا شما از آنها بمراتب بهتر نیستید؟
27  و کیست از شما که به تفکّر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید؟
28  و برای لباس چرا می‌اندیشید؟ در سوسنهای چمن تأمّل کنید، چگونه نموّ می‌کنند! نه محنت می‌کشند و نه می‌ریسند!
29  لیکن به شما می‌گویم سلیمان هم با همهٔ جلال خود چون یکی از آنها آراسته نشد.
30  پس اگر خدا علف صحرا را که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود چنین بپوشاند، ای کم‌ایمانان آیا نه شما را از طریق اُولیٰ؟
31  پس اندیشه مکنید و مگویید چه بخوریم یا چه بنوشیم یا چه بپوشیم.
32  زیرا که در طلب جمیع این چیزها امّت‌ها می‌باشند. امّا پدر آسمانی شما می‌داند که بدین همه‌چیز احتیاج دارید.
33  لیکن اوّل ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد.
34  پس در اندیشه فردا مباشید زیرا فردا اندیشه خود را خواهد کرد. بدی امروز برای امروز کافی است. 


فصل   7
1  حکم مکنید تا بر شما حکم نشود.
2  زیرا بدان طریقی که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد شد و بدان پیمانهای که پیمایید برای شما خواهند پیمود.
3  و چون است که خس را در چشم برادر خود می‌بینی و چوبی را که در چشم خود داری نمی‌یابی؟
4  یا چگونه به برادر خود می‌گویی، اجازت ده تا خس را از چشمت بیرون کنم، و اینک، چوب در چشم تو است؟
5  ای ریاکار، اوّل چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیک خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون کنی!
6  آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و نه مرواریدهای خود را پیش گرازان اندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته، شما را بدرند.
7  سؤال کنید که به شما داده خواهد شد؛ بطلبید که خواهید یافت؛ بکوبید که برای شما باز کرده خواهد شد.
8  زیرا هر که سؤال کند، یابد و کسی که بطلبد، دریافت کند و هر که بکوبد برای او گشاده خواهد شد.
9  و کدام آدمی است از شما که پسرش نانی از او خواهد و سنگی بدو دهد؟
10  یا اگر ماهی خواهد ماری بدو بخشد؟
11  پس هرگاه شما که شریر هستید، دادن بخششهای نیکو را به اولاد خود می‌دانید، چقدر زیاده پدر شما که در آسمان است چیزهای نیکو را به آنانی که از او سؤال می‌کنند خواهد بخشید!
12  له'ذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند، شما نیز بدیشان همچنان کنید؛ زیرا این است تورات و صُحُف انبیا.
13  از درِ تنگ داخل شوید. زیرا فراخ است آن در و وسیع است آن طریقی که مُؤَدّی به هلاکت است و آنانی که بدان داخل می‌شوند بسیارند.
14  زیرا تنگ است آن در و دشوار است آن طریقی که مؤدّی به حیات است و یابندگان آن کماند.
15  امّا از انبیای کَذَبِه احتراز کنید، که به لباس میشها نزد شما می‌آیند ولی در باطن، گرگان درنده می‌باشند.
16  ایشان را از میوه‌های ایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را از خس می‌چینند؟
17  همچنین هر درخت نیکو، میوهٔ نیکو می‌آورد و درخت بد، میوهٔ بد می‌آورد.
18  نمی‌تواند درخت خوب میوهٔ بد آوَرد، و نه درخت بد میوهٔ نیکو آوَرَد.
19  هر درختی که میوهٔ نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود.
20  له'ذا از میوه‌های ایشان، ایشان را خواهید شناخت.
21  نه هر که مرا ،خداوند، خداوند، گوید داخل ملکوت آسمان گردد، بلکه آنکه ارادهٔ پدر مرا که در آسمان است بجا آورد.
22  بسا در آن روز مرا خواهند گفت، خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوّت ننمودیم و به اسم تو دیوها را اخراج نکردیم و به نام تو معجزات بسیار ظاهر نساختیم؟
23  آنگاه به ایشان صریحاً خواهم گفت که، هرگز شما را نشناختم! ای بدکاران از من دور شوید!
24  پس هر که این سخنان مرا بشنود و آنها را بجا آرد، او را به مردی دانا تشبیه می‌کنم که خانهٔ خود را بر سنگ بنا کرد.
25  و باران باریده، سیلابها روان گردید و بادها وزیده، بدان خانه زورآور شد و خراب نگردید زیرا که بر سنگ بنا شده بود.
26  و هر که این سخنان مرا شنیده، به آنها عمل نکرد، بهمردی نادان مانَد که خانهٔ خود را بر ریگ بنا نهاد.
27  و باران باریده، سیلابها جاری شد و بادها وزیده، بدان خانه زور آورد و خراب گردید و خرابی آن عظیم بود.
28  و چون عیسی این سخنان را ختم کرد، آن گروه از تعلیم او در حیرت افتادند،
29  زیرا که ایشان را چون صاحب قدرت تعلیم می‌داد و نه مثل کاتبان. 
فصل   1
1  در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود.
2  همان در ابتدا نزد خدا بود.
3  همه‌چیز به‌واسطهٔ او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت.
4  در او حیات بود و حیات نور انسان بود.
5  و نور در تاریکی می‌درخشد و تاریکی آن را درنیافت.
6  شخصی از جانب خدا فرستاده شد که اسمش یحیی بود؛
7  او برای شهادت آمد تا بر نور شهادت دهد تا همه به‌وسیلهٔ او ایمان آورند.
8  او آن نور نبود بلکه آمد تا بر نور شهادت دهد.
9  آن نورِ حقیقی بود که هر انسان را منوّر می‌گرداند و در جهان آمدنی بود.
10  او در جهان بود و جهان به‌واسطهٔ او آفریده شد و جهان او را نشناخت.
11  به نزد خاصّان خود آمد و خاصّانش او را نپذیرفتند؛
12  و امّا به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد،
13  که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولّد یافتند.
14  و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پُر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم، جلالی شایستهٔ پسر یگانهٔ پدر.
15  و یحیی بر او شهادت داد و ندا کرده، می‌گفت، این است آنکه دربارهٔ او گفتم آنکه بعد از من می‌آید، پیش از من شده است زیرا که بر من مقدّم بود.
16  و از پُری او جمیع ما بهره یافتیم و فیض به عوض فیض،
17  زیرا شریعت به‌وسیلهٔ موسی عطا شد، امّا فیض و راستی به‌وسیلهٔ عیسی مسیح رسید.
18  خدا را هرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانه‌ای که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد.
19  و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی؛
20  که معترف شد و انکار ننمود، بلکه اقرار کرد که من مسیح نیستم.
21  آنگاه از او سؤال کردند، پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت، نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی.
22  آنگاه بدو گفتند، پس کیستی تا به آن کسانی که ما را فرستادند جواب بریم؟ دربارهٔ خود چه می‌گویی؟
23  گفت، من صدای ندا کننده‌ای در بیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنانکه اشعیا نبی گفت.
24  و فرستادگان از فریسیان بودند.
25  پس از او سؤال کرده، گفتند، اگر تو مسیح و الیاس و آن نبی نیستی، پس برای چه تعمید می‌دهی؟
26  یحیی در جواب ایشان گفت، من به آب تعمید می‌دهم و در میان شما کسی ایستاده است که شما او را نمی‌شناسید.
27  و او آن است که بعد از من می‌آید، امّا پیش از من شده است، که من لایق آن نیستم که بند نعلینش را باز کنم.
28  و این در بیت‌عَبَرَه که آن طرف اُرْدُن است، در جایی که یحیی تعمید می‌داد واقع گشت.
29  و در فردای آن روز یحیی عیسی را دید که به جانب او می‌آید. پس گفت، اینک، برّه خدا که گناه جهان را برمی‌دارد!
30  این است آنکه من دربارهٔ او گفتم که مردی بعد از من می‌آید که پیش از من شده است زیرا که بر من مقدّم بود.
31  و من او را نشناختم، لیکن تا او به اسرائیل ظاهر گردد، برای همین من آمده به آب تعمید می‌دادم.
32  پس یحیی شهادت داده، گفت، روح را دیدم که مثل کبوتری از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.
33  و من او را نشناختم، لیکن او که مرا فرستاد تا به آب تعمید دهم، همان به من گفت بر هر کس بینی که روح نازل شده، بر او قرار گرفت، همان است او که به روح‌القدس تعمید می‌دهد.
34  و من دیده شهادت می‌دهم که این است پسر خدا.
35  و در روز بعد نیز یحیی با دو نفر از شاگردان خود ایستاده بود.
36  ناگاه عیسی را دید که راه می‌رود؛ و گفت، اینک، برّهٔ خدا.
37  و چون آن دو شاگرد کلام او را شنیدند، از پی عیسی روانه شدند.
38  پس عیسی روی گردانیده، آن دو نفر را دید که از عقب می‌آیند. بدیشان گفت،
39  چه می‌خواهید؟ بدو گفتند، ربّی (یعنی ای معلّم) در کجا منزل می‌نمایی؟
40  بدیشان گفت، بیایید و ببینید. آنگاه آمده، دیدند که کجا منزل دارد، و آن روز را نزد او بماندند و قریب به ساعت دهم بود.
41  و یکی از آن دو که سخن یحیی را شنیده، پیروی او نمودند، اندریاس برادر شمعون پطرس بود.
42  او اوّل برادر خود شمعون را یافته، به او گفت، مسیح را (که ترجمهٔ آن کَرِسْتُس است) یافتیم. و چون او را نزد عیسی آورد، عیسی بدو نگریسته، گفت، تو شمعون پسر یونا هستی؛ و اکنون کیفا خوانده خواهی شد (که ترجمهٔ آن پطرس است).
43  بامدادان چون عیسی خواست به سوی جلیل روانه شود، فیلپُس را یافته، بدو گفت، از عقب من بیا.
44  و فیلپُس از بیت صیدا از شهر اندریاس و پطرس بود.
45  فیلپس نَتَنائیل را یافته، بدو گفت، آن کسی را که موسی در تورات و انبیا مذکور داشته‌اند، یافته‌ایم که عیسی پسر یوسف ناصری است.
46  نتنائیل بدو گفت، مگر می‌شود که از ناصره چیزی خوب پیدا شود؟ فیلپس بدو گفت، بیا و ببین.
47  و عیسی چون دید که نتنائیل به سوی او می‌آید، دربارهٔ او گفت، اینک، اسرائیلی حقیقی که در او مکری نیست.
48  نتنائیل بدو گفت، مرا از کجا می‌شناسی؟ عیسی در جواب وی گفت، قبل از آنکه فیلپس تو را دعوت کند، در حینی که زیر درخت انجیر بودی تو را دیدم.
49  نتنائیل در جواب او گفت، ای استاد تو پسر خدایی! تو پادشاه اسرائیل هستی!
50  عیسی در جواب او گفت، آیا از اینکه به تو گفتم که تو را زیر درخت انجیر دیدم، ایمان آوردی؟ بعد از این چیزهای بزرگتر از این خواهی دید.
51  پس بدو گفت، آمین آمین به شما می‌گویم که از کنون آسمان را گشاده، و فرشتگان خدا را که بر پسر انسان صعود و نزول می‌کنند خواهید دید. 


فصل   3
1  و شخصی از فریسیان نیقودیموس نام از رؤسای یهود بود.
2  او در شب نزد عیسی آمده، به وی گفت، ای استاد می‌دانیم که تو معلّم هستی که از جانب خدا آمده‌ای زیرا هیچ کس نمی‌تواند معجزاتی را که تو می‌نمایی بنماید، جز اینکه خدا با وی باشد.
3  عیسی در جواب او گفت، آمین آمین به تو می‌گویم اگر کسی از سرِ نو مولود نشود، ملکوت خدا را نمی‌تواند دید.
4  نیقودیموس بدو گفت، چگونه ممکن است که انسانی که پیر شده باشد، مولود گردد؟ آیا می‌شود که بار دیگر داخل شکم مادر گشته، مولود شود؟
5  عیسی در جواب گفت، آمین، آمین به تو می‌گویم اگر کسی از آب و روح مولود نگردد، ممکن نیست که داخل ملکوت خدا شود.
6  آنچه از جسم مولود شد، جسم است و آنچه از روح مولود گشت روح است.
7  عجب مدار که به تو گفتم باید شما از سر نو مولود گردید.
8  باد هرجا که می‌خواهد میوزد و صدای آن را می‌شنوی لیکن نمی‌دانی از کجا می‌آید و به کجا می‌رود. همچنین است هر که از روح مولود گردد.
9  نیقودیموس در جواب وی گفت، چگونه ممکن است که چنین شود؟
10  عیسی در جواب وی گفت، آیا تو معلّم اسرائیل هستی و این را نمی‌دانی؟
11  آمین، آمین به تو می‌گویم آنچه می‌دانیم، می‌گوییم و به آنچه دیده‌ایم، شهادت می‌دهیم و شهادت ما را قبول نمی‌کنید.
12  چون شما را از امور زمینی سخن گفتم، باور نکردید. پس هرگاه به امور آسمانی با شما سخن رانم چگونه تصدیق خواهید نمود؟
13  و کسی به آسمان بالا نرفت مگر آن کس که از آسمان پایین آمد، یعنی پسر انسان که در آسمان است.
14  و همچنان که موسی مار را در بیابان بلند نمود، همچنین پسر انسان نیز باید بلند کرده شود،
15  تا هر که به او ایمان آرد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد.
16  زیرا خدا جهان را اینقدر محبّت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد، هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد.
17  زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به‌وسیلهٔ او جهان نجات یابد.
18  آنکه به او ایمان آرد، بر او حکم نشود؛ امّا هر که ایمان نیاورد الآن بر او حکم شده است، بجهت آنکه به اسم پسر یگانه خدا ایمان نیاورده.
19  و حکم این است که نور در جهان آمد و مردم ظلمت را بیشتر از نور دوست داشتند، از آنجا که اعمال ایشان بد است.
20  زیرا هر که عمل بد می‌کند، روشنی را دشمن دارد و پیش روشنی نمی‌آید، مبادا اعمال او توبیخ شود.
21  و لیکن کسی که به راستی عمل می‌کند پیش روشنی می‌آید تا آنکه اعمال او هویدا گردد که در خدا کرده شده است.
22  و بعد از آن عیسی با شاگردان خود به زمین یهودیّه آمد و با ایشان در آنجا به سر برده، تعمید می‌داد.
23  و یحیی نیز در عَیْنُون، نزدیک سالیم تعمید می‌داد زیرا که در آنجا آب بسیار بود و مردم می‌آمدند و تعمید می‌گرفتند،
24  چونکه یحیی هنوز در زندان حبس نشده بود.
25  آنگاه در خصوص تطهیر، در میان شاگردان یحیی و یهودیان مباحثه شد.
26  پس به نزد یحیی آمده، به او گفتند، ای استاد، آن شخصی که با تو در آنطرف اُردُن بود و تو برای او شهادت دادی، اکنون او تعمید می‌دهد و همه نزد او می‌آیند.
27  یحیی در جواب گفت، هیچ‌کس چیزی نمی‌تواند یافت، مگر آنکه از آسمان بدو داده شود.
28  شما خود بر من شاهد هستید که گفتم من مسیح نیستم بلکه پیش روی او فرستاده شدم.
29  کسی که عروس دارد داماد است، امّا دوست داماد که ایستاده آواز او را می‌شنود، از آواز داماد بسیار خشنود می‌گردد. پس این خوشی من کامل گردید.
30  می‌باید که او افزوده شود و من ناقص گردم.
31  او که از بالا می‌آید، بالای همه است و آنکه از زمین است زمینی است و از زمین تکلّم می‌کند؛ امّا او که از آسمان می‌آید، بالای همه است.
32  و آنچه را دید و شنید، به آن شهادت می‌دهد و هیچ‌کس شهادت او را قبول نمی‌کند.
33  و کسی که شهادت او را قبول کرد، مهر کرده است بر اینکه خدا راست است.
34  زیرا آن کسی را که خدا فرستاد، به کلام خدا تکلّم می‌نماید، چونکه خدا روح را به میزان عطا نمی‌کند.
35  پدر پسر را محبّت می‌نماید و همه‌چیز را بدست او سپرده است.
36  آنکه به پسر ایمان آورده باشد، حیات جاودانی دارد و آنکه به پسر ایمان نیاورد حیات را نخواهد دید، بلکه غضب خدا بر او می‌ماند. 


فصل   14
1  دل شما مضطرب نشود! به خدا ایمانآورید به من نیز ایمان آورید.
2  در خانهٔ پدر من منزل بسیار است والاّ به شما می‌گفتم. می‌روم تا برای شما مکانی حاضر کنم،
3  و اگر بروم و از برای شما مکانی حاضر کنم، بازمی‌آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من می‌باشم شما نیز باشید.
4  و جایی که من می‌روم می‌دانید و راه را می‌دانید.
5  توما بدوگفت، ای آقا نمی‌دانیم کجا می‌روی. پس چگونه راه را توانیم دانست؟
6  عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچ‌کس نزد پدر جز به‌وسیلهٔ من نمی‌آید.
7  اگر مرا می‌شناختید، پدر مرا نیز می‌شناختید و بعد از این او را می‌شناسید و او را دیده‌اید.
8  فیلپُّس به وی گفت، ای آقا پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است.
9  عیسی بدو گفت، ای فیلیپُس در این مدّت با شما بوده‌ام، آیا مرا نشناختهای؟ کسی که مرا دید، پدر را دیده است. پس چگونه تو می‌گویی پدر را به ما نشان ده؟
10  آیا باور نمی‌کنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهایی که من به شما می‌گویم از خود نمی‌گویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را می‌کند.
11  مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است، والاّ مرا به‌سبب آن اعمال تصدیق کنید.
12  آمین آمین به شما می‌گویم هر که به من ایمان آرد، کارهایی را که من می‌کنم او نیز خواهد کرد و بزرگتر از اینها نیز خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر می‌روم.
13  و هر چیزی را که به اسم من سؤال کنید بجا خواهم آورد تا پدر در پسر جلال یابد.
14  اگر چیزی به اسم من طلب کنید من آن را بجا خواهم آورد.
15  اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید.
16  و من از پدر سؤال می‌کنم و تسلّی‌دهنده‌ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه باشما بماند،
17  یعنی روح راستی که جهان نمی‌تواند او را قبول کند زیرا که او را نمی‌بیند ونمی‌شناسد و امّا شما او را می‌شناسید، زیرا که با شما می‌ماند و در شما خواهد بود.
18  شما را یتیم نمی‌گذارم نزد شما می‌آیم.
19  بعد از اندک زمانی جهان دیگر مرا نمی‌بیند و امّا شما مرا می‌بینید و از این جهت که من زنده‌ام، شما هم خواهید زیست.
20  و در آن روز شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما.
21  هر که احکام مرا دارد و آنها را حفظ کند، آن است که مرا محبّت می‌نماید؛ و آنکه مرا محبّت می‌نماید، پدر من او را محبّت خواهد نمود و من او را محبّت خواهم نمود و خود را به او ظاهر خواهم ساخت.
22  یهودا، نه آن اسخریوطی، به وی گفت، ای آقا چگونه می‌خواهی خود را به ما بنمایی و نه بر جهان؟
23  عیسی در جواب او گفت، اگر کسی مرا محبّت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبّت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت.
24  و آنکه مرا محبّت ننماید، کلام مرا حفظ نمی‌کند؛ و کلامی که می‌شنوید از من نیست بلکه از پدری است که مرا فرستاد.
25  این سخنان را به شما گفتم وقتی که با شما بودم.
26  لیکن تسلّی‌دهنده یعنی روح‌القدس که پدر او را به اسم من می‌فرستد، او همه‌چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.
27  سلامتی برای شما می‌گذارم، سلامتی خود را به شما می‌دهم. نه چنانکه جهان می‌دهد، من به شما می‌دهم. دل شما مضطرب و هراسان نباشد.
28  شنیده‌اید که من به شما گفتم می‌روم و نزد شما می‌آیم. اگر مرا محبّت می‌نمودید، خوشحال می‌گشتید که گفتم نزد پدر می‌روم، زیرا که پدر بزرگتر از من است.
29  و الآن قبل از وقوع به شماگفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید.
30  بعد از این بسیار با شما نخواهم گفت، زیرا که رئیس این جهان می‌آید و در من چیزی ندارد.
31  لیکن تا جهان بداند که پدر را محبّت می‌نمایم، چنانکه پدر به من حکم کرد همانطور می‌کنم. برخیزید از اینجا برویم. 


فصل   5
1  پس به آن آزادی که مسیح ما را به آن آزاد کرد، استوار باشید و باز در یوغ بندگی گرفتار مشوید.
2  اینک، من پولُس به شما می‌گویم که اگر مختون شوید، مسیح برای شما هیچ نفع ندارد.
3  بلی باز به هرکس که مختون شود شهادت می‌دهم که مدیون است که تمامی شریعت را بجا آورد.
4  همهٔٔ شما که از شریعت عادل می‌شوید، از مسیح باطل و از فیض ساقط گشته‌اید.
5  زیرا که ما به‌واسطهٔٔ روح از ایمان مترقّب امید عدالت هستیم.
6  و در مسیح عیسی نه ختنه فایده دارد و نه نامختونی بلکه ایمانی که به محبّت عمل می‌کند.
7  خوب می‌دویدید! پس کیست که شما را از اطاعت راستی منحرف ساخته است؟
8  این ترغیب از او که شما را خوانده است نیست.
9  خمیرمایه اندک تمام خمیر را مُخَمَّر می‌سازد.
10  من در خداوند بر شما اعتماد دارم که هیچ رأی دیگر نخواهید داشت، لیکن آنکه شما را مضطرب سازد هرکه باشد، قصاص خود را خواهد یافت.
11  امّا ای برادران اگر من تا به حال به ختنه موعظه می‌کردم، چرا جفا می‌دیدم؟ زیرا که در این صورت لغزش صلیب برداشته می‌شد.
12  کاش آنانی که شما را مضطرب می‌سازند خویشتن را منقطع می‌ساختند.
13  زیرا که شما ای برادران به آزادی خوانده شده‌اید؛ امّا زنهار آزادی خود را فرصت جسم مگردانید، بلکه به محبّت، یکدیگر را خدمت کنید.
14  زیرا که تمامی شریعت در یک کلمه کامل می‌شود، یعنی در اینکه، همسایهٔ خود را چون خویشتن محبّت نما.
15  امّا اگر همدیگر را بگزید و بخورید، باحذر باشید که مبادا از یکدیگر هلاک شوید.
16  امّا می‌گویم، به روح رفتار کنید، پس شهوات جسم را به‌جا نخواهید آورد.
17  زیرا خواهش جسم به خلاف روح است و خواهش روح به خلاف جسم؛ و این دو با یکدیگر منازعه می‌کنند بطوری که آنچه می‌خواهید نمی‌کنید.
18  امّا اگر از روح هدایت شدید، زیر شریعت نیستید.
19  و اعمال جسم آشکار است، یعنی زنا و فسق و ناپاکی و فجور،
20  و بُتپرستی و جادوگری و دشمنی و نزاع و کینه و خشم و تعصّب و شقاق و بدعتها،
21  و حسد و قتل و مستی و لهو و لعب و امثال اینها که شما را خبر می‌دهم، چنانکه قبل از این دادم، که کنندگان چنین کارها وارث ملکوت خدا نمی‌شوند.
22  لیکن ثمرهٔ روح، محبّت و خوشی و سلامتی و حلم و مهربانی و نیکویی و ایمان و تواضع و پرهیزکاری است،
23  که هیچ شریعت مانع چنین کارها نیست.
24  و آنانی که از آنِ مسیح می‌باشند، جسم را با هوسها و شهواتش مصلوب ساخته‌اند.
25  اگر به روح زیست کنیم، به روح هم رفتار بکنیم.
26  لافزن مشویم تا یکدیگر را به خشم آوریم و بر یکدیگر حسد بریم. 


فصل   13
1  اگر به زبانهای مردم و فرشتگان سخنگویم و محّبت نداشته باشم، مثل نحاس صدادهنده و سنج فغان کننده شده‌ام.
2  و اگر نبوّت داشته باشم و جمیع اسرار و همه علم را بدانم و ایمان کامل داشته باشم به‌حدّی که کوه‌ها را نقل کنم و محبّت نداشته باشم، هیچ هستم.
3  و اگر جمیع اموال خود را صدقه دهم و بدن خود را بسپارم تا سوخته شود و محبّت نداشته باشم، هیچ سود نمی‌برم.
4  محبّت حلیم و مهربان است؛ محبّت حسد نمی‌برد؛ محبّت کبر و غرور ندارد؛
5  اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمی‌شود؛ خشم نمی‌گیرد و سوءظنّ ندارد؛
6  از ناراستی خوشوقت نمی‌گردد، ولی با راستی شادی می‌کند؛
7  در همه‌چیز صبر می‌کند و همه را باور می‌نماید؛ در همهحال امیدوار می‌باشد و هر چیز را متحمل می‌باشد.
8  محبّت هرگز ساقط نمی‌شود و امّا اگر نبوّتها باشد، نیست خواهد شد و اگر زبانها، انتها خواهدپذیرفت و اگر علم، زایل خواهد گردید.
9  زیرا جزئی علمی داریم و جزئی نبوّت می‌نماییم،
10  لکن هنگامی که کامل آید، جزئی نیست خواهد گردید.
11  زمانی که طفل بودم، چون طفل حرف میزدم و چون طفل فکر می‌کردم و مانند طفل تعقّل می‌نمودم. امّا چون مرد شدم، کارهای طفلانه را ترک کردم.
12  زیرا که الحال در آینه بطور معمّا می‌بینیم، لکن آن وقت روبرو؛ الآن جزئی معرفتی دارم، لکن آنوقت خواهم شناخت، چنانکه نیز شناخته شده‌ام.
13  و الحال این سه چیز باقی است، یعنی ایمان و امید و محبّت. امّا بزرگتر از اینها محبّت است. 


فصل   11
1  پس ایمان، اعتماد بر چیزهای امیدداشته شده است و برهانِ چیزهای نادیده.
2  زیرا که به این، برای قدما شهادت داده شد
3  به ایمان فهمیده‌ایم که عالمها به کلمه خدا مرتّب گردید، حتّی آنکه چیزهای دیدنی از چیزهای نادیدنی ساخته شد.
4  به ایمان هابیل قربانی نیکوتر از قائن را به خدا گذرانید و به‌سبب آن شهادت داده شد که عادل است، به آنکه خدا به هدایای او شهادت می‌دهد؛ و به‌سبب همان بعد از مردن هنوز گوینده است.
5  به ایمان خنوخ منتقل گشت تا موت را نبیند و نایاب شد چرا که خدا او را منتقل ساخت زیرا قبل از انتقال وی شهادت داده شد که رضامندی خدا را حاصل کرد.
6  لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است، زیرا هر که تقرّب به خدا جوید، لازم است که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا می‌دهد.
7  به ایمان نوح چون دربارهٔ اموری که تا آن وقت دیده نشده، الهام یافته بود، خداترس شده، کشتی‌ای بجهت اهل خانهٔ خود بساخت و به آن، دنیا را ملزم ساخته، وارث آن عدالتی که از ایمان است گردید.
8  به ایمان ابراهیم چون خوانده شد، اطاعت نمود و بیرون رفت به سمت آن مکانی که می‌بایست به میراث یابد. پس بیرون آمد و نمی‌دانست به کجا می‌رود.
9  و به ایمان در زمین وعده مثل زمین بیگانه غربت پذیرفت و در خیمه‌ها با اسحاق و یعقوب که در میراث همین وعده شریک بودند مسکن نمود.
10  زانرو که مترقّب شهری بابنیاد بود که معمار و سازندهٔ آن خداست.
11  به ایمان خودِ ساره نیز قوّت قبول نسل یافت و بعد از انقضای وقت زایید، چونکه وعده‌دهنده را امین دانست.
12  و از این سبب، از یک نفر و آن هم مرده، مثل ستارگان آسمان، کثیر و مانند ریگهای کنار دریا، بی‌شمار زاییده شدند.
13  در ایمان همهٔ ایشان فوت شدند، در حالیکه وعده‌ها را نیافته بودند، بلکه آنها را از دور دیده، تحیّت گفتند و اقرار کردند که بر روی زمین، بیگانه و غریب بودند.
14  زیرا کسانی که همچنین می‌گویند، ظاهر می‌سازند که در جستجوی وطنی هستند.
15  و اگر جایی را که از آن بیرون آمدند، بخاطر می‌آوردند، هرآینه فرصت می‌داشتند که [بدانجا] برگردند.
16  لکن الحال مشتاق وطنی نیکوتر یعنی [وطنِ] سماوی هستند و از اینرو خدا از ایشان عار ندارد که خدای ایشان خوانده شود، چونکه برای ایشان شهری مهیّا ساخته است.
17  به ایمان ابراهیم چون امتحان شد، اسحاق را گذرانید و آنکه وعده‌ها را پذیرفته بود، پسر یگانهٔ خود را قربانی می‌کرد؛
18  که به او گفته شده بود که نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد.
19  چونکه یقین دانست که خدا قادر بر برانگیزانیدن از اموات است و همچنین او را در مَثَلی از اموات نیز باز یافت.
20  به ایمان اسحاق نیز یعقوب و عیسو را در امور آینده برکت داد.
21  به ایمان یعقوب در وقت مُردنِ خود، هر یکی از پسران یوسف را برکت داد و بر سر عصای خود سجده کرد.
22  به ایمان یوسف در حین وفات خود، از خروج بنی‌اسرائیل اِخبار نمود و دربارهٔ استخوانهای خود وصیّت کرد.
23  به ایمان موسی چون متولّد شد، والدینش او را طفلی جمیل یافته، سه ماه پنهان کردند و از حکم پادشاه بیم نداشتند.
24  به ایمان چون موسی بزرگ شد، ابا نمود از اینکه پسرِ دخترِ فرعون خوانده شود،
25  و ذلیل بودن با قوم خدا را پسندیده‌تر داشت از آنکه لذّتِ اندک زمانیِ گناه را ببرد؛
26  و عار مسیح را دولتی بزرگتر از خزائن مصر پنداشت زیرا که به سوی مجازات نظر می‌داشت.
27  به ایمان، مصر را ترک کرد و از غضب پادشاه نترسید زیرا که چون آن نادیده را بدید، استوار ماند.
28  به ایمان، عید فِصَح و پاشیدن خون را به عمل آورد تا هلاک‌کننده نخستزادگان، بر ایشان دست نگذارد.
29  به ایمان، از بحر قُلزُم به خشکی عبور نمودند و اهل مصر قصد آن کرده، غرق شدند.
30  به ایمان حصار اَرِیحا چون هفت روز آن را طواف کرده بودند، به زیر افتاد.
31  به ایمان، راحاب فاحشه با عاصیان هلاک نشد زیرا که جاسوسان را به سلامتی پذیرفته بود.
32  و دیگر چه گویم؟ زیرا که وقت مرا کفاف نمی‌دهد که از جِدعُون و باراق و شَمشون و یَفتاح و داود و سموئیل و انبیا اِخبار نمایم،
33  که از ایمان، تسخیر ممالک کردند و به اعمال صالحه پرداختند و وعده‌ها را پذیرفتند و دهان شیران را بستند،
34  سُوْرَت آتش را خاموش کردند و از دم شمشیرها رستگار شدند و از ضعف، توانایی یافتند و در جنگ شجاع شدند و لشکرهای غربا را منهزم ساختند.
35  زنان، مردگان خود را به قیامتی باز یافتند، لکن دیگران معذّب شدند و خلاصی را قبول نکردند تا به قیامتِ نیکوتر برسند.
36  و دیگران از استهزاها و تازیانه‌ها بلکه از بندها و زندان آزموده شدند.
37  سنگسار گردیدند و با ارّه دوپاره گشتند. تجربه کرده شدند و به شمشیر مقتول گشتند. در پوستهای گوسفندان و بزها محتاج و مظلوم و ذلیل و آواره شدند.
38  آنانی که جهان لایق ایشان نبود، در صحراها و کوه‌ها و مغاره‌ها و شکافهای زمین پراکنده گشتند.
39  پس جمیع ایشان با اینکه از ایمان شهادت داده شدند، وعده را نیافتند.
40  زیرا خدا برای ما چیزی نیکوتر مهیّا کرده است تا آنکه بدون ما کامل نشوند.


 و حقّ را خواهید شناخت و حقّ شما را آزاد خواهد کرد. Quran's testimony to the Holy Bible.


It is a matter of serious implications when a ‘party of Muslims’ thinks and says evil about the Bible (Taurat, Zaboor and Injeel) while the Quran talks and refers to it a lot in a strikingly positive way. In this short article let us see what ‘some’ Muslims think about the Bible and what the Quran says about it and what are the stakes in this matter of mismatch. Some Muslims think and believe about the Bible in the following way: ◊ The Bible (Taurat, Zaboor and Injeel) was originally sent from Allah. ◊ However, later those books were tampered with by Jews and Christians. ◊ Therefore, the present Bible (Taurat, Zaboor and Injeel) is a ‘corrupt’ book.This they do mainly because of… ◊Their hatred towards the Bible, Christians and God’s truth. ◊Their ignorance of their own book, Quran. They usually don’t study it by themselves and come to this conclusion rather they listen and believe blindly what the teachers of the Quran propagate against the message of the Bible. ◊The deception of Satan (2 Corinthians 4:3-4). ◊The prophecy that has been foretold centuries before by the prophets of the true God (Isaiah 6:9-10; Mathew 13:14-15). However, in contrast to the above misguided Muslim assertions the following is what the Quran says about the Bible: ◊ Some books were sent to Jews and Christians before the Quran (Sura 2:87, 45:16, 32:23-24, 4:54, 40:53-54): Muslims would agree with this without any objection. ◊ Those books were identified as Taurat, Zaboor and Injeel (S 5:43-47, 21:105): Muslims would agree to this also, although they might have some reservations as to which ones. ◊ Muhammad is advised to ask those who read the previous books if he is in doubt (S 10:94; 21:7): Muslims would have hard time believing this. Therefore, they might try to explain it away with the help of ‘Islamic Logic’ (IL: Which is basically fallacious and self-made to save their version of Islam). This should tell Muslims that the previous books were reliable and cannot be discarded at least during the time that Muhammad was reciting the Quran to his followers. ◊ Allah says in the Quran that the Quran was sent to confirm (but not to correct or make obsolete) the previous books such as Taurat, Zaboor and Injeel (S 2:40-41,89,91,101; 6:92; 5:51; 12:111; 26:192-195; 35:31): This shows us that the Quran is given to Muhammad in Arabic to warn his people (Arabs) while confirming the previous books, but not rejecting them. This could also show how Mohammad was trying his best to convince Jews and Christians of his message with the hope that they would accept him as the true prophet in the tradition of the Biblical prophets. ◊ Mekkans were told to consult those who read the previous books (S 21:7): Again, this implies that those previous books (Taurat, Zaboor, Injeel) were reliable and authentic. Otherwise, the Mekkans would not have been told to consult those who read the previous books. ◊ Muslims are commanded to believe in the books that had been sent to Jews and Christians before the Quran was sent to Muhammad (S 2:285; 3:84; 29:46; 2:136): Without dispute, ‘believing’ is not just a ‘lip-service.’ The Quran has this to say to those who merely say that we believe: ‘We believe,’ but their hearts believe not (Sura 5:41). In order to believe ‘something’ that ‘something’ should have existence in the first place. If some one believes ‘something’ he/she should respond to that in an appropriate manner. ◊ Muslims are threatened in the Quran not to discriminate one book from another which were sent by Allah (S 40:70-71): If they believe that the Quran is from Allah and therefore they respect and follow it, then, in the same way they need to believe, respect and follow even the previous books (Taurat, Zaboor, Injeel) that Allah had sent. If Muslims fail to do this they fail to do what Allah commanded them to do and as a result of that they will face the due punishment in hell. ◊ Jews and Christians are told to follow the books that were sent to them, namely, Taurat, Zaboor and Injeel (S 5:43,47,50): This implies that those books exist and they are from Allah and they were not corrupt, but reliable during Muhammad’s time. ◊ Allah in the Quran affirms that his words cannot be changed (S 6:34, 116; 10:65, 15:9): It should be noted that Quran does not make any distinction between the previous books and the Quran while making this assertion. In addition, the Quran threatens with the punishment in hell for those who accuse Allah’s books with falsity. Those who reject the Book (Quran) and that (Taurat, Zaboor and Injeel) with which WE sent Our Messengers. But soon will they come to know when the iron-collars will be round their necks, and chains too. And they will be dragged (S 40:70-71). Muslims do well to pay attentions to these verses of the Quran before they venture to talk ill about the previous books that Jews and Christians possess now. ◊ After Muhammad: If as the anti-Christian Muslim propagandists believe that the previous books (Taurat, Zaboor, Injeel) have all been corrupted by Jews and Christians after Muhammad had died and gone, then, the following are the insurmountable problems those Muslims face: (a) How can Jews and Christians follow what the Quran advices to do with regard to those books in Sura 5:47,50,68? (b) The manuscript copies of the previous books (Taurat, Zaboor, Injeel) in original languages that are now in extant predate Islam and Muhammad. If at all there is any change in those books it should have been done even hundreds of years before Muhammad. This only shows that Muhammad and Allah were ignorant of those changes, which is why they did not mention about it in the Quran (c) In order to change the previous books (Taurat, Zaboor, Injeel) either during Muhammad’s time or after him all the Jews and Christians from everywhere should come to agree and collect all the manuscripts of those books and do the exact changes at the same time. This is simply impossible task and beyond any stretch of imagination (d) Had these books were changed after Muhammad, Allah who is All-knowing would have warned about that future change of those books in the Quran so that after those changes these books could be rendered irrelevant (e) The previous books (Taurat, Zaboor, Injeel) were sent by Allah. They are the words of Allah. If they were really changed or corrupted over time that proves beyond any shadow of doubt that the Quran is not from Allah because when it says, ‘The words of Allah cannot be changed’ (S 6:34, 116; 10:65) is not true! However, there are few verses in the Quran which have been misused and abused by false teachers of the Quran to malign God’s word. Before looking into the meaning and implications of those verses it is noteworthy to remember that by the time Muhammad started preaching his message during the first half of the seventh century (610-632 AD) there were thousands of Greek, Syriac, Coptic, Latin, Armenian and Gothic manuscript copies of the ‘Injeel’ alone, in parts and full, most of which come from third and fourth centuries spread around on three different continents—Asia, Africa and Europe. With this in mind let us turn to the verses that some Muslims think imply changes in the previous books. ◊ Can ye (O ye men of Faith) entertain the hope that they will believe in you? Seeing that a party of them heard the Word of God, and perverted it knowingly after they understood it (Sura 2:75): Here the ‘Word of God’ could be referring to the previous books (Taurat, Zaboor or Injeel) or the Quran. In any case, according to this verse a party of them, but not all of them, perverted the meaning of the words after hearing the words of God. This verse doesn’t say that they have changed the written words of their scripture. ◊ Of the Jews there are those who displace words from their (right) places, and say: We hear and we disobey (S 4:46): Here the verse is accusing of some Jews that they had changed the meaning of the words they heard. This too does not say or imply that those Jews went out and collected all the manuscripts of the previous books (Taurat and Zaboor) and made changes in their writings. ◊ Because of their breaking the covenant, We have cursed them and made hard their hearts. They change words from their context and forget a part of that whereof they were admonished. Thou wilt not cease to discover treachery from all save a few of them. But bear with them and pardon them. Lo! God loveth the kindly (S 5:13): Here the verse indicates that most of the people who rejected Muhammad’s prophet hood (Jews/Christians/Pagan Arabs) were misquoting either from their books or what Muhammad had recited before them earlier. However, it does not convey the meaning that those disbelievers went out and collected all the manuscripts of the previous books and literally changed the written words on those manuscripts, which is both illogical and impossible. ◊ O Messenger! Let not them grieve thee who vie one with another in the race to disbelief, of such as say with their mouths; ‘We believe,’ but their hearts believe not, and of the Jews: listeners for the sake of falsehood on behalf of other folk who come not unto thee, changing words from their context and saying: If this be given unto you, receive it, but if this be not given unto you, then beware! (S 5:41): Again, here too what the verse is saying is that the Jews who did not come to Muhammad were guilty of ‘misquoting’ the scripture, because they were changing the words from their context in their conversations when they spoke. This does not mean by any stretch of imagination that those Jews went out and collected all the manuscripts of the previous books (Taurat and Injeel) from everywhere in the world and then corrupted them by changing their written words. In the light of the discrepancies between what the Quran says about the Holy Bible and what some Muslims believe blindly, here are some serious questions to those Muslims: ◊ Are you ready to answer about this disobedience and hypocrisy before Allah when you face him and questioned about your unfounded belief about the Bible (Taurat, Zaboor, Injeel)? ◊ Are you aware that even if you make a distinction between the previous books (The Bible—Taurat, Zaboor, Injeel) and the Quran or calling one of them as false/corrupt you will end up facing severe punishment in hell according to the Quran? ◊ In the light of the above facts what keeps you from reading the previous books and be blessed by God?